چند سال پیش که تازه بابام پیکانو فرخت ویه سمند خریده بود همون اول کاری در ماشینو درست نبسته بود این "زنه" توی کامپیوتر ماشین بلند شد گفت درب ماشین باز است .
چشتون روز بد نبینه اینو که گفت بابام لنگشو به همراه کفش و سایر مخلفات ،از زیر فرمون دراورد کرد توی حلقم . گفتمش چته بابا؟
گفت : پسره ی ناشی دیدی حواستو ندادی اینا چه کلاهی گذاشتن سرمون .
منم که تازه داشتم تاثیرات کفش پدرو توی صورتم احساس میکردم با مظلومیت گفتمش چه کلاهی ؟
گفت : مگه نمی بینی یه سمند ماده بهمون قالب کردن . مگه صدای ماشینو موقعی که حرف میزد نشنیدی صدای یه زن بود . مگه من سمند نر نمیخواستم